haminan



جستاری در منابع علمی و خبری برای خشک شدن دریاچه ارومیه و بحران های زیست محیطی

در دفتر کارم روی صندلی مشکی رنگ، پشت میز قهوه ای نشسته ام و با تیک تیک ساعت، مشغول خط خطی کردن کاغذ رنگ پریده ای هستم. پرده پنجره پشت سرم کشیده شده است و هیچ نمایی از بیرون نمایان نیست. در وضعیت نابسامان اقتصادی در کشور عزیزمان، نگاه به تولید و استفاده حداکثری از منابع موجود، مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به حجم عظیم منابع معدنی در کشور، تصمیم بر آن شد تا برای استخراج و استحصال املاح معدنی از شورابه ها، دریاچه ها، خلیج فارس و … سند راهبردی تهیه شود تا در اختیار مدیران و تصمیم گیران قرار داده شود و برای کشور و مردم هر منطقه، کسب و کارهایی فراهم شود و زندگیشان بهتر بچرخد. جستار و تحقیق در منابع علمی انجام شد و نتایج ارزشمندی در مرحله علمی به دست آمد. مرحله بعدی، اجرای فاز تحقیقات علمی عملی و انجام پروژه در مقیاسهای آزمایشگاهی، نیمه صنعتی و سپس اجرای کامل آن در مقیاس صنعتی بود. یک دورنمای امیدبخش جلوه گری میکرد ولی داستان جور دیگری رقم خورد.

اولین مسئله ای که در جلسات متعدد با نخبگان و صاحب نظران مطرح شد این بود که مسائل و مشکلات پیش رو، بیشتر از آنکه فنی و علمی باشند، به مشکلات شخصی، ساختاری و فرهنگی باز میگردد. فقط کافی است راهکارهای علمی و عملی از پروژه های مشابه، کپی برداری، اصلاح و بومی سازی شود. برای تشریح این موضوع مثالهای متعددی وجود دارد.

در یکی از پتروشیمی هایی کشور، آب شور دریا گرفته میشود و نمک سدیم کلرید آن گرفته و مصرف میشود و پسماند آن، یک آب ر حاوی فات ارزشمند پتاسیم و منیزیم است که مجددا به دریا بازگردانده میشود. دوستان طی مذاکرات و تعاملات انجام شده و تذکرات بابت اینکه ای آقا، ای مسئول، آب ری که دورریخته میشود حتی از نمکی که گرفته شده است با ارزشتر است و دور ریختن آن علاوه بر از دست دادن یک منبع اقتصادی، سبب ر شدن آب دریا میشود و مسائل زیست محیطی به همراه دارد. بیایید و این آب شور را به دریا نریزید و به ما بدهید. گفتند باید بیایید این آب را از ما بخرید. قیمتی که پیشنهاد دادند، آنقدر بالا بود که بازیافت فات ارزشمند به صرفه نبود. آنها هنوز آب شور ارزشمند را به دریا میریزند.

یکی از علل اصلی خشک شدن دریاچه ارومیه، ساخت بزرگراه بین آن است که ارتباط شمال و جنوب دریاچه را با هم قطع کرده است. البته قرار بوده است که یک زیر گذر 1000 کیلومتری درست کنند که انجام نشده است. ایجاد سد روی رودخانه های ورودی دریاچه، یکی دیگر از عوامل اصلی خشک شدن این دریاچه است که میلیونها سال بدون دخالت انسانی به فعالیت خود ادامه میداده است. وضعیت دریاچه ارومیه بحرانی است و عملا دیگر نمیشود اسم آن را دریاچه گذاشت و به نمکزاری تبدیل شده است. در کارهای خبری و رسانه ای، علل خشک شدن دریاچه ارومیه را گرم شدن کره زمین، کاهش نزولات جوی و کمی دخالتهای انسانی عنوان میکنند.

دستهایم را لای موهایم میکشم و همین طور که مشغول نوشتن هستم از زوربای یونانی نی کازانتزاکیس مینویسم علت
این همه آشفتگی کار دنیا 
این است که هیچ کاری به طور کامل 
و درست انجام نمی گیرد. 
همه کارها سَرهم بندی انجام می شود”

به حرفهای استاد می اندیشم که میگفت من خسته شده ام. از دنبال طرح رفتن و پشت در دفتر افراد احمق و بی سواد منتظر ماندن، خسته شده ام. زندگی ام به نحو احسن میگذرد، چه نیازی دارم که دنبال طرح گرفتن و انجام دادن آن باشم. اگر طرحی هم بود، پولش که واریز شد، شروع به کار میکنم. استاد میگفت من هستم، نادر نیست. نمیدانستم من هستم نادر نیست یعنی چه! او برایم داستان من بودم نادر نبود را تعریف کرد.

داستان من بودم نادر نبود!

نادرشاه در زمان فرمانروایی و کشورگشایی، به هندوستان حمله میکند. در جریان حمله به هند، ارتش هند در برابر سپاهیان ایران با فیلهای بزرگ قد علم میکنند. ایرانیان میترسند و از شکست و له شدن زیر پای فیلها واهمه دارند. نادرشاه پیشنهاد میدهد که گاری هایی به اسبان متصل کنند و آن را آتش بزنند. اسبها از آتش میترسند و به طرف ارتش دشمن حرکت میکنند. فیلها از حرکت سریع اسبها میترسند و به مسیر مخالف میروند و در مقابل ارتش هندوها زیر پای فیلها له میشوند. در این میان پیرمردی وسط سپاه ایستاده بود و دلاورانه میجنگید. نادرشاه وقتی شجاعت، دلاوری و فداکاری پیرمرد را دید، او را نزد خود خواند و از او پرسید، مردک تو که این گونه میجنگی و شجاعانه وارد معرکه شده ای چرا پیش از این اقدامی ننمودی و مردم ایران را از فلاکت نجات ندادی؟ پیرمرد پاسخ داد، من بودم، نادر نبود.

استاد میگفت من هستم، نادری نیست.

فکرم شدیدا مشغول شده بود. شاید آن پیرمرد در جنگ با هند نبود و در جنگ دیگری مثل اشرف افغان بود، ولی چه فرقی میکرد که جنگ با هندوها یا اشرف افغان باشد! چرا همه منتظر نادر هستند؟ چرا نمیشود هرکسی نادر باشد؟ چه شده است که نادرها نادری نمیکنند؟ چه شده که نادر، نادِر شده است؟ چه میشود که نادر، نادر میشود؟ چه میشود که نادر، نادر باشد؟

دستهایم را لای موهایم میکشم و همین طور که مشغول نوشتن هستم؛ به نوشته اریک وانمایر، اولین کوهنورد نابینای صعود کننده به اورست نگاه میکنم: 
شاید این یک تعصب باشد … ولی من باور نمیکنم که انسانی، علت صعودش به ”قله” را دیدنِ منظره ی اطراف بیان کند!
هیچ کسی سختی کوهستان را برای دیدنِ یک منظره تحمل نمی‌کند.
قله؛ تنها جایی بر کوهستان نیست. 
قله؛ در قلب و ذهن ما جای دارد .
قله؛ پاره ای از یک رویاست که به حقیقت می پیوندد.
و مدرکی مسلم بر این است که زندگیمان با معناست.
قله نشانی از آنست که می‌توانیم با قدرت اراده و توان جسممان،
زندگی را به آنچه میخواهیم و آنچه دستانمان قدرت خلق آن را دارند، تبدیل کنیم …”

از پشت میز قهوه ای و از روی صندلی مشکی رنگ بلند میشوم. باتری ساعت را در می آورم که دیگر با اندیشه های من تیک تاک نکند. پرده اتاق را کنار میزنم و به شکوفه های سفید روی درختان نگاه میکنم. استاد میگفت زندگی ام به نحو احسن میگذرد. البته باید گفت زندگی خیلی ها به نحو احسن میگذرد. زندگی خیلی ها هم به نحو احسن نمیگذرد. زندگی خیلی ها اصلا نمیگذرد. مسئولی که زندگی اش به نحو احسن میگذرد، دغدغه ای برای گرفتار شدن ندارد. کتاب هنر درمان را باز میکنم. اروین یالوم نوشته است ما در آرزوی دست یافتن به حقیقت مطلق هستیم، زیرا تاب تحمل پریشانی ناشی از بوالهوسی های هستی را نداریم. نیچه، آن را این طور توصیف کرده است:حقیقت وهمی است که بدون آن یک گونه خاص قادر به زنده ماندن نیست.» ما خود را در جست و جویی درونی برای راه چاره تدهین کرده ایم؛ خود را از نیاز به جزئی از کل بودن» انباشته ایم؛ سرسختانه به این باور وفاداریم که تفسیر – دست کم نوعی از تفسیر – امکان پذیر است. این باور، همه چیز را قابل تحمل و ما را در حس سلطه و قدرت غوطه ور می کند.”

 اروین یالومبیکاری و گرانیخشک شدن دریاچه ارومیهداستان من بودم نادر نبود


داستان شعر صبحت بخیر عزیزم #داستان_زندگی، داستان شعر صحبت بخیر عزیزم!


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

برای مهدی jennie-queens گلدونهـ آشپزباشی 52437336 cjss آرتاپژوه mobileo پیوند محبت V❤ice ❤f my heart